۲۳ اسفند ۱۳۸۶

آقا سلام

آقا سلام!
میدانم تو بر بالای بالایی و مرا می بینی
من در آخر زمین در میان دل آلوده خویش
در حال غرقم و دلم از یاد تو جا مانده
دوست دارم نامه ای برایت بنویسم
و برایت بفرستم ولی به کجا ؟
می نویسم و میدانم که آنرا خواهی دید
یادم آمد بر دلم خواهم نوشت
و تو راز دل من را روزی خواهی دید
یک نامه پر از حرفهاي درد
يك نامه از كسي كه عاشق شماست ...
نه زیاده گویی نکنم دوستدار شماست
يك نامه از بلندي دلم كه پست شد
يك نامه از دلم كه دچار شكست شد
اين نامه شکایت نيست شرح ماتم است
میدانم از ذره توشتم ولی میدانی وضعیت واقعا بد است
بعد از شما غبار بر آيينه‌ها نشست
شيطان دوباره آمد و جاي خدا نشست
پرپر شدند در دل طوفاني از بدي
گلهاي روسپيد هميشه محم‍ّدي!
آمد به شهر ، فاجعه اسلام راحتي!!
انسان منهدم‌ شده، قرآن زينتي
خورشيد م‍ُرد و شام تباهي دراز شد
بر روي دشمنان در اين قلعه باز شد
در كسوت قديمي آزادي زنان
تبليغ پشت پرده شهوت م‍ُجاز شد
در كار حق مداخله كرديم، بد نبود
نان و شرف معامله كرديم، بد نبود!
كم ‌كم اصول دين خداوند مال و پول شد
هر كس كه پول داشت نمازش قبول شد!!
حرف خدا و دين محم‍ّد ز ياد رفت
آري! تمام غيرت ياران به باد رفت
مسجد تهي و شهر پر از جنب و جوش شد
حتي بهشت خدا نيز خريد و فروش شد
راه خدا به جانب ناحق كشيده شد
كم‌ كم دروغ مصلحتي ! آفريده شد
تخم ريا ميان دل ما جوانه زد
و مصلحت به گ‍ُرده دين تازيانه زد
هر لقمه حرام شده سيرمان كرد
سفره‌هاي كفر نمك‌ گيرمان کرد
خلاصه مي‌كنم آقا : ما عوض شديم!
آقا ببین نامه‌ام مملو از غم است
آقا خلاصه مي‌كنم : اينجا جهن‍ّم است
يك ‌بار ديگر از غم انسان طلوع كن
از عمق استغاثه ياران طلوع كن
يا از خدا عذاب زمين را طلب نما
يا اينكه مثل رحمت باران طلوع كن
دنياي ما اگرچه گرفتار آمدست
اما هنوز تشنه نام محم‍ّدست
در انتهاي نامه خيسم سلام
بر؛نام بزرگوار و نجيب پيامبر.....
یا علي

۲۰ اسفند ۱۳۸۶

بر سر دار

در اين كشاكس دائم مصلحت و جنون
در اين وانفساي حق و باطل
در اين ميدان جهاد اكبر
خدايا آيا مرا درمي يابي و يا رهايم ساخته اي ؟
منم منصور كه بايد بر سر دار ميشدم
و اينك بر دار مكافات عمل خويشم
بعد از آنكه هدايت شدم گمراه ميشوم؟
پروردگارا تو همه را ميداني نجاتم بده